سلامت کودکان

سلامت کودکان

سنگ بنای سلامت کودکان و پاسخ دهی به موقع مادران

تصویری که مادر می تواند در ذهن کودک ایجاد کند :

مادر حساس
مادر مهربان
مراقبی بی تفاوت و طرد کننده
مادری غیر قابل پیش بینی
در واقع سنگ بنای سلامت روانی کودک واکنش به جا ، حساسیت و پاسخ دهی به موقع مادر می باشد .

کودکی که به پدر و مادر خود به عنوان نماد جامعه اعتماد نداشته باشد و با آنها احساس امنیت نکند طبعا به جامعه ای که در بزرگسالی در آن زندگی خواهد کرد نیز اعتمادی نخواهد داشت و برای ایجاد امنیت لازم در بزرگسالی دو راه را بیشتر نمی تواند برگزیند ؛ 1- اعتیاد به مواد مخدرو سکس و قمارو دست یابی به قدرت بی حد وحصر که می تواند به شکل کاذب ، او را از درد “ناامنی” خلاص گرداند 2- باورهای مذهبی به شکل بیمار گون که تا حدی به وی آرامش خواهد داد و متاسفانه گاهی آن قدر آسیب شدید است که به همه این ها روی خواهد آورد.
تقریبا بعد از چهارده ماه اول است که کودک باید بتواند با مفهوم محرومیت و شکست آرام آرام آشنا شده وآن را تجربه کند. این تجربه ها به کودک آموزش خواهد داد تا بتواند در آینده با مشکلات و محرومیت ها راحت تر کنار بیاید . در این دوران(چهارده ماه اول) هر گونه محرومیت و شکست یا درد و رنج ، کودک را به سمت بی اعتمادی خواهد برد . در این دوران به هیچ وجه در صدد تنبیه و یا تربیت کودک بر نیایید و تمام تلاشتان صرفا باید در راستای ارضای نیاز های کودک باشد .
به یاد داشته باشید کودکی که صحیح تربیت شده باشد به جنبه های خوب زندگی نظر دارد و از جنبه های بد آن نیز آگاهی خواهد داشت . در مورد مثبت بودن به نیمه پر نگاه می کند وازبخش خالی هم غافل نیست . امیدوار است، ولی خوش باور نیست و برای رسیدن به اهداف خویش به معجزه و ناجی روی نمی آورد. در حالی که کودک آسیب دیده یا امید واهی دارد یا مطلقا ناامید است و یا اعتماد کامل دارد یا بی اعتماد مطلق است وبه جای کنار آمدن با واقعیت دائما در خیال های خود سیر خواهد کرد .

در حدود شش ماهگی تولدی دیگر درنوزاد شکل می گیرد که در صورت آسیب، تا پایان عمر او را دچار رنج خواهد کرد .
نوزاد انسان در بدو تولد به دلیل شرایط محیطی که در آن می زیسته ، قائل به شخصیت” من جهانی ” است و همه دنیا را در خود و خود را همه دنیا تصور می کند . این گونه تفکر که در اصطلاح روانشناسی به آن “خودشیفتگی ” اطلاق می شود ، تا حدود شش ماهگی بطور کامل با کودک می ماند و در حدود سه تا چهار ماهگی به دلیل رشد عصبی ، کودک احساس می کند شخصی غیر از خود او ( مانند مادر یا جایگزین او ) نیز وجود خارجی دارد ولی او را نیز جزئی از دنیای خویش تصور می کند .در اثر رشد وتکامل بیشتر دستگاه عصبی در حدود شش ماهگی ، کودک در می یابد جزئی که به آن تعلق داشته، می تواند از او جدا شده و آرام آرام به این تفکر دست می یابد که ؛ خود، جزئی از آن است و آنهم جزئی ناقص ! برای عبور بهتر از این دوران ، نوازش کردن تک تک اعضای کودک به آرامی و همچنین صحبت کردن با او توسط والدین ضروری است ولی بازی های هیجانی مانند بالا انداختن کودک را در این دوران ممنوع است .
اینجاست که کودک با اضطرابی مواجه می شود به نام ” اضطراب جدائی” .
توضیح اینکه؛ کودک احساس می کندهنگامی که مادر( ویا شخصی که نقش مادر را ایفا می کند ) از میدان بینایی او خارج می شود ، نابود شده و دیگر یاور او نخواهد بود . این اضطراب در اثر همین حس غریب و دردناک در کودک ایجاد می شود .
راه حل اینکه مادر می باید در هنگام جدایی از کودک با صدا زدن و حرف زدن با او و همچنین بازگشتن و دوباره رفتن ، آرام آرام حس اعتماد را در وی فعال کرده و به کودک خود این پیام را بدهد که او را هرگز رها نخواهد کرد . بهترین بازی در این دوران برای عبور کودک از این وضعیت، بازی “دالی موشه” و “قایم باشک” است.

گردآورنده : سارا گودرزی

، ،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *