نقش و تأثیر دلبستگی در روابط بعدی در کودک

نقش و تأثیر دلبستگی در روابط بعدی در کودک

دل بستگی و روابط بعدی نقش و تأثیر دلبستگی در روابط بعدی در کودک:باوجود این که «دل بستگی»‌ سابقه ای طولانی در قلمرو تحقیقات روان شناختی دارد، این پدیده همواره مورد اختلاف نظر برخی از روان شناسان بوده است. درواقع، بعضی از محققان با دارابودن دیدگاه های مختلف نظری، ارائه ی تعریفی مشترک از پدیده ی «دل بستگی» را امری دشوار پنداشته اند.نقش و تأثیر دلبستگی در روابط بعدی در کودک

از آن جهت که دل بستگی مسئله ای بنیادی در حیطه ی روان شناسی است، در این بخش تعریفی مقدماتی از نظریه ها و تحقیقات مربوط به دل بستگی ارائه می شود و با طرح سؤالاتی چون: چگونه کودکان به والدین خود دل بستگی پیدا می کنند و چگونه الگوهای دل بستگی هر کودک با کودک دیگر متفاوت است،‌ به عنوان مسائل قابل توجه مورد بحث قرار می گیرد. طرح این پرسش ها بسیارم مهم است، اما مهم تر از آن نقش و تأثیر بالقوه ی پدیده ی دل بستگی در روابط بعدی کودک می باشد. بخش آخر این مبحث به نحوه ی تأثیر دل بستگی اولیه بر چگونگی روابط همسالان در سال های بعد، یعنی در طول دوران کودکی و نوجوانی، اختصاص یافته است.

زمینه ی کلی

از نظر زیست شناختی، پدیده ی «دل بستگی»‌ مکانیزمی است که برای تقویت رشد انطباقی، سازش یافتگی اجتماعی و حفظ و صیانت نفس طرح ریزی شده است. شکل دل بستگی، پایگاه امنی برای کودک به وجود می آورد که از آن طریق کودک می تواند درباره ی دنیای پیچیده و بالقوه خطرناک و نیز سرچشمه ی آسایش و اطمینان آفرینی در مواقع استرس و آسیب دیدگی، به کندوکاو بپردازد. دل بستگی اولیه ی یک کودک به مادر یا نخستین پرستار خود، پایه های روابط بعدی کودک را با دیگران تشکیل می دهد و نقش فراگیرتر نخستین دل بستگی کودک، خلق الگوی کارآمد یا مجموعه ای از انتظارات می باشد که دقیقاً چگونگی شکل گیری و اداره ی روابط بعدی را تعیین می کند. هنگامی که کودکان می آموزند با اطمینان خاطر، به روابطشان با مادر خود اعتماد نموده،‌ بر آن تکیه کنند،‌ درواقع در حال گسترش و پرورش انتظارات مثبت و پایداراند که این ویژگی ها می توانند در روابط دیگر نیز تحقق یابند.

برای این قبیل کودکان، برقراری روابط با دیگران عمدتاً رضایت بخش و خوشایند می باشد و برعکس،‌ کودکانی که در گذشته از دل بستگی های بسیار ضعیف و سستی برخوردار بوده اند، ممکن است افرادی مضطرب و بیش از اندازه وابسته شوند و احتمالاً بار توقعات و انتظارات خود را در روابط بعدیشان نیز حمل خواهند کرد. بنا به اظهار سروف (Sroufe 1997)، نمی توان این گونه پنداشت که همواره تجربیات اولیه با به میان آمدن تجربیات بعدی، به نحوی از بین می روند. بدیهی است تداوم پیامدهای حاصل از تجارب ناخوشایند اولیه، ممکن است بسیار ظریف و بغرنج باشد،‌ اما همین پیامدها هم چنان باقی خواهند ماند. ممکن است این قبیل کودکان در تمام طول زندگی در متعهد کردن کامل خود نسبت به انجام کاری و اعتماد کردن به روابطشان با دیگران دچار مشکل شوند.

آن چه به همین میزان حائز اهمیت می باشد، این است که بنابر تحقیقات انجام شده، کودکان، هر دو صورت یا هر دو وجه رابطه ی دل بستگی را می آموزند و هنگامی که خود در نقش والدین ظاهر می شوند، ممکن است الگوی تجارب ناخوشایند دوران کودکی خود را دوباره به کار گیرند. بنابراین باید اذعان داشت که الگوی ناقص و پر از خطای بسیاری از والدین، نسل به نسل در یک خانواده انتقال می یابد.

طبقه، فرهنگ و الگوهای انطباق

به طور کلی، ارتباط بین نحوه ی دل بستگی اولیه و عملکرد های ارتباطی کودک با دیگران در مراحل بعدی رشد، مورد مطالعه قرار گرفته است، با آگاهی از سوگیری ها و گرایش های فرهنگی که در اکثر کتب و مقالات مربوط به تربیت و پرورش کودکان به چشم می خورد، حداقل می توانیم از کلی گویی های زیان آور و غیرموجه در مورد یافته هایمان و نسبت دادن آن ها به دیگر گروه های اجتماعی، در فرهنگ های مختلف اجتناب کنیم.

نوع خاصی از رابطه ی مادر ـ کودک که منجر به پرورش بزرگ سالان سازی یافته در یک موقعیت اجتماعی خاص می شود، ممکن است در موقعیت های اجتماعی دیگر، از مفهوم انطباق و سازگاری فاصله ی بسیار داشته باشد. این مطلب در مطالعات اگبو (Ogba 1981) به خوبی توضیح داده شده است. وی مطرح می کند که بچه های محله های فقیرنشین آمریکا برای بقای اجتماعی خود به الگوهای رفتاری خاصی نیاز دارند و الگوهای رفتاری آن ها با الگوهای رفتاری همسالانشان در خانواده های مرفه متفاوت است. به عنوان مثال برای بچه های محله های فقیر نشین، عضویت در دسته های اراذل و اوباش یا خیابان گردها بسیار مهم تر از پیشرفت تحصیلی است.

پدران و مادران محله های فقیر نشین به رغم این که با کودکان خود بسیار گرم و با محبت رفتار می کنند، درعین حال، قدرت طلبی، بی ثباتی اخلاقی، سلطه جویی و استفاده از تنبیهات بدنی غالباً در رفتار آنان مشاهده می گردد، درحالی که چنین رفتارهایی در طبقات متوسط جامعه امری ناپسند و ناصحیح تلقی می شود. بنابراین این امر موجب پدیداری برخی الگوهای خاص رفتاری می شود که عمدتاً در محله های فقیرنشین متداول است. اهم این رفتار ها از این قرارند:‌ جسارت، متکی بودن به خود و بی اعتمادی به مظاهر قدرت و مسئولان جامعه. برعکس، والدین طبقه ی متوسط جامعه در رابطه با فرزندان خود بیش تر از شیوه ی تربیتی مقتدرانه استفاده می کنند که بر پایه ی توجیه و تبیین قواعد رفتارهای اجتماعی استوار است. در این طبقه ی اجتماعی، خویشتن داری و نشان دادن رفتارهای سازش یافته و به دور از مقابله های فیزیکی بیش تر مورد توجه می باشد.

به بیانی ساده تر، سبک ها و شیوه های متفاوت رفتارهای والدین در اوضاع و شرایط متفاوت فرهنگی ـ اجتماعی قابل توجیه می باشد. امید است این بازنگری مختصر نشانگر میزان اهمیت دل بستگی های اولیه در تمام طول دوران کودکی و سازگاری های بعدی باشد. درهرحال برای دست یابی به مفهوم کارآمد، به تعریف و سنجش دقیق دل بستگی نیازمندیم.

برگرفته شده از کتاب پیوندهای دوستی در کودکی و نوجوانی

، ، ، ، ، ، ، ،

One thought on “نقش و تأثیر دلبستگی در روابط بعدی در کودک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *