آموختن به کودکان درباره خدا

آموختن به کودکان درباره خدا
آموختن به کودکان درباره خدا
اکثر کودکان با طرح سوالاتی غیر منتظره درباره ی خدا موجب شگفتی بزرگسالان می شوند.خدا کیست؟ خدا کجا زندگی می کند؟خدا را که آفرید؟…
در واقع کودکان با ذهنی کنجکاو زاده می شوند و می خواهند هر چیز این جهان را دریابند.تفسیر فردی هر کس از خدا در طول زندگی وی دچار تغییر و تکامل می شود.پاسخ های شما به سؤالات فرزندتان معمولاً با درک و تفسیر فردی شما از خداوند ارتباط نزدیکی دارد.انسان از طریق نیاز ها و سؤالاتی که دارد با جهان پیرامون خود ارتباط برقرار می کند. چه، کجا،چگونه و چرا اولین لغاتی هستند که کودکان فرا می گیرند.تمام والدینی که فرزندانی 4 تا 5 ساله دارند،به خوبی از این امر آگاهند.هنگامی که با فرزندتان درباره خدا سخن می گویید و راز خدا و خلقت را برای او آشکار می سازید ،راه های ساده ای وجود دارد که به شما کمک می کند پاسخ هایی بسیار ساده و قابل فهم به آنها بدهید.
سولات کودکان را جدی بگیرید و قبل از پاسخ دادن به آنها، مدتی درباره شان فکر کنید. در ضمن زمان مناسبی را برای پاسخ دادن به آنها انتخاب کنید.
گاهی طرح سؤال از جانب فرزندتان برای رسیدن به جوابی مشخص نیست بلکه در واقع به منظور جلب توجه والدین بوده و یا دلایل دیگری دارد.شما بهتر از هر کسی قادرید انگیزه سؤال کردن فرزندتان را درک کنید .در این گونه مواقع،سؤال فرزندتان را جدی بگیرید تا دریابد به اواهمیت می دهید.
صادقانه به فرزندتان بگویید که پاسخ همه سؤالات را نمی دانید.
در سنین نوجوانی ممکن است فرزندتان مایل نباشد سؤالات خود را با شما مطرح کند.در چنین شرایطی بهتر است او را راهنمایی کنید تا سؤالاتش را با شخصی مورد اطمینان مطرح کند.
فرزند خود را تشویق کنید تا برای یادگیری بیشتر درباره خدا با شما گفتگو کند. برای پاسخ به سؤالات او از مثال استفاده کنید. به فرزندتان بگویید “من نمی دانم خدا چقدر بزرگ است ولی می دانم که هیچ چیز در این عالم،بزرگتر،قوی تر وبهتر از او نیست.خدا عظیم تر از آفتاب است، بزرگتر از خانه،وسیع تر از آسمانها،او بندگان خود را دوست دارد”
والدین در اغلب موارد برای توضیح دادن مفهوم خدا،از لغاتی استفاده می کنند که برای فرزندشان نا مفهوم است.برای اینکه بتوانید پاسخگوی سؤالات فرزندتان درباره خدا باشید،پاسخی به فرزندتان بدهید که با نیازهای کنونی فرزندتان ارتباط داشته باشد.برای این کار باید به دو نکته توجه کنید:
آموختن به کودکان درباره خدا
– سطح بلوغ فرزندتان چقدر است؟ او چه لغاتی را درک می کند؟
– فرزند شما چه نیاز های ویژه ای دارد؟
ما معمولاً مجهولات و پدیده های جدید را با دانسته های گذشته خود مقایسه می کنیم تا آنها را درک کنیم.با استفاده از این روش،به فرزند خود بگویید “قوی ترین کسی که می شناسی کیست؟ خدا از او هم قوی تر است” خدا بیشتر از پدر و مادرت مراقب توست. برای اینکه بتوانید به سوال “خدا کیست؟” فرزندتان پاسخ دهید ابتدا از او بپرسید “نظر خودت چیست؟”. امکان دارد فرزندتان بخواهد خدا را بر اساس نیاز های کنونی خود، در مکان و جایگاهی ویژه تصور کند.دامنه این نیازها اگر چه بسیار وسیع است،اما می تواند شامل یکی از موارد زیر باشد:
-اگر او درباره ی ارتباط خدا با خودش فکر می کند، به او بگویید “خدا نزدیک و در کنار ماست،او ما را می بیند ،سخنان ما را می شنود و از طریق تمام چیزهای اطرافمان با ما ارتباط برقرار می کند.”
– اگر او درباره ی جایگاه خدا در عالم هستی می اندیشد به او بگویید “خدا همه جا حاضر است،او نزد ما حضور دارد اما در عین حال در سراسر جهان و حتی در ستارگان دور دست نیز حضور دارد.”
– اگر درباره ی منشا خوبی ها و شادی ها می اندیشد،می توانید به او بگویید “منشا خوبی ها در بهشت است و بهشت جایگاه خداوند است.”
-اگر دغدغه فکری او اینست که آیا خدا از ناراحتی ها، ترس و عصبانیت آگاه است یا خیر، به او بگویید “خدا از مشکلات تو آگاه است و در برطرف کردن آنها به تو کمک می کند.”
کودک ممکن است مرتکب عمل خطایی شده باشد و از خود بپرسد ” آیا خدا مرا دیده است؟”
ممکن است با دسترسی به کیف پول مادرش، وسوسه شود برای خرید شکلات مقداری پول از درون آن بردارد. از آنجا که او این کار را بدون اجازه انجام داده است، دچار وحشت می شود.او نزد خود فکر می کند که اگر چه مادرش از کار او خبر ندارد اما خداوند که در همه جا حضور دارد، حتماً او را دیده است و ممکن است تصور کند خدا به مادرش خواهد گفت که او چه کار بدی کرده است.احساس حضور خدا، باعث تقویت وجدان کودکان می شود تا حدی که حتی در نبود والدین خود به آنها احترام می گذارند و درمورد تصمیم هایی که می گیرند، بیندیشند. از سوی دیگر این احساس ممکن است باعث شود که کودک همیشه خود را تحت نظارت بداند و از این بابت مضطرب و نگران باشد.در این صورت، به فرزندتان توضیح دهید که این گونه بینا و شنوا بودن خداوند او را از هر موجود دیگری متمایز و برتر می کند. به کودک بگویید که این توانایی و قدرت خداوند چیز بسیار خوبی است چون در هر کجا و در هر حالی که باشیم، می تواند به ما کمک کند.
اگر فرزندتان پرسید من از کجا آمده ام، با گفتن یک داستان به او پاسخ دهید. داستان خود را متناسب با سن کودک و سطح سؤالات او تنظیم کنید. درباره ی نکته ای که می خواهید به فرزندتان بیاموزید، پرحرفی نکنید و اجازه بدهید خود داستان، مفاهیم لازم را منتقل کند. داستانی برای فرزندتان بگویید که حاوی نکات مفید برای او باشد. نکاتی مانند اینکه :1-هرگز نباید خود را در جهان تنها تصور کند 2- کسی او را برای هدفی خاص به دنیا آورد 3- وجود او ارزشمند است 4- هر چیز در جهان، دارای جایگاه ، هدف و ارزش ویژه خود است.
داستان آفرینش را به نحوی برای فرزندتان بیان کنید که ذهن او را روشن کند ،به سؤالات او پاسخ دهد و بر ابهامات او نیفزاید. به سوالات فرزندانتان درباره ی مفهوم زندگی، می بایستی با روش های بسیار ساده و قابل فهم پاسخ دهید. اگر فرزندتان خدا را خالق جهان بداند، دیدگاهی سالم و مستحکم در او رشد خواهد کرد که بر اسا س آن برای زندگی خود هدفی قائل شده و روابط خود را با دیگران بر همین اساس تنظیم می کند.
آموختن به کودکان درباره خدا
خدا از کجا آمده؟
تجارب کودکان نشان می دهد که هر چیزی آغاز و پایانی دارد، لذا درک وجود خدایی که قبل از آغاز وجود داشته و بعد از پایان وجود خواهد داشت، برای آنها مشکل است.کودک همانگونه که با مشاهده تولد انسان ها به این سؤال می رسد که ” خدا چگونه متولد شده است ؟” با مشاهده مرگ انسان ها نیز از خود می پرسد: “آیا خدا پیر نشده است؟” و “آیا او نخواهد مرد؟”
پاسخ رایج به سؤال اول این است که “هیچ کسی خدا را خلق نکرده است .خدا همیشه وجود داشته است و زمان قبل از خدا وجود ندارد.” و در پاسخ به سؤال دوم معمولاً گفته می شود” خدا قدیمی تر از هر چیزی است ، ولی هیچ گاه پیر نمی شود و تا همیشه زنده است.” بهترین روش ممکن این است که بی نهایت بودن خدا را امری ایمانی و اعتقادی معرفی کنیم نه پدیده ای عقلی و تجربی.ما بعضی حقایق مرتبط با وجود خدا را به طور ایمانی پذیرفته ایم.ایمان بدون اینکه نیازی به توضیح ، تفسیر و اثبات داشته باشد، قابل تصدیق است. ذات خدا را نمی توان اثبات کرد یا چگونگی آن را توضیح داد بلکه تنها باید به آن ایمان داشت. برای توضیح دادن ماهیت ایمان، با در نظر گرفتن سطح بلوغ فکری فرزندتان و نیازهای خاصی که دارد یکی از راه های زیر را انتخاب کنید:
_ به فرزندتان یادآوری کنید که چیزهای دیگری در زندگی ما وجود دارد که آن ها را به طور ایمانی پذیرفته ایم مثل: تو ایمان داری وقتی که راه می روی، از زمین جدا نخواهی شد. تو ایمان داری که دارو باعث درمان بیماری می شود.
_ شما می توانید برای فرزندتان داستان هایی درباره ایمان نقل کنید.
_ شما میتوانید برای فرزندتان الگویی از ایمان باشید. بوسیله الف) تلاش برای آموختن درباره ی خدا.فرزندتان باید مشاهده کند که شما درباره ی خدا می اندیشید و خدا را عبادت می کنید.
ب) متواضع بودن در اعتقادات مذهبی. فرزندتان با مشاهده سعه صدر شما در تحمل عقاید دیگران، عدم تعصب در عین داشتن یقین و احترام به نظرات مخالف، حتما به اعتقادات شما علاقمند خواهد شد. سعی کنید ایمان فرزندتان به خدا را تقویت کنید.
یادگیری به هر وسیله
ادیان مختلف تصاویر و نقطه نظرات متفاوتی درباره ی خداوند دارند.مهم نیست از چه زبانی و چه وسایلی برای عبادت خدا استفاده می کنید، چرا که او را با هر زبانی می توان عبادت کرد.به فرزندتان کمک کنیدتا از راه های گوناگون و با نقطه نظراتی مختلف به رابطه ی خدا و پدیده ها بنگرد.با استفاده از داستان های مذهبی،متون دینی و یا نقل قول های شفاهی که بازگوکننده ی مواجهه انسان با خداوند هستند،به فرزندتان کمک کنید تا تصویر شخصی خود را درباره ی خدا رشد دهد.درک کردن خدا به عنوان یک پادشاه، مادر، خالق و یا انرژی حیات، تأثیرات چند جانبه ای بر ذهنیت فرزندتان خواهد داشت.یکی از این تأثیرات، رشد فکری کودک است.زیرا درباره ی چگونگی خدا و نحوه ی ارتباط او با انسان می اندیشد.تأثیر دوم، رشد احساس کودک است که از طریق شکر گزاری، عبادت و دعا امکان پذیر می شود. رشد معنوی و اخلاقی نیز بر اثر احساس حضور خداوند در تمام مکان ها و پیروی از دستورات او تحقق می یابد.نوجوانان معمولاً در جمع کردن صفات متضادی که ادیان مختلف به خدا نسبت داده اند، دچار مشکل می گردند.هر یک از این صفات متضاد می توانند درست باشنداگر چه از لحاظ مفهوم با یکدیگر تفاوت دارند.شما همیشه نمی توانید این تضاد ها را حل کنید بلکه باید صفات یادشده را در مجموع بپذیرید. وقتی جوان ترها این صفات متضاد را با هم مقایسه می کنند، به ناتوانی انسان در حل مسائل معترف شده و عمیق بودن شناخت خداند را درک می کنند.
یادگیری از طریق متون مذهبی
بسیاری از مذاهب دارای کتاب مقدس هستند که گنجینه ای از اصول اخلاقی و ایمانی هستند و توسط پیروان هر مذهب حفظ شده و از نسلی به نسل دیگر منقل گردیده است.این کتاب های آسمانی مهمترین منبع آموزشی درباره ی خدا هستند. برای رشد معنوی فرزندتان، کتاب های مقدس را وارد زندگی خود کنید.برای این کار باید اصولی را رعایت کنید.
آموختن به کودکان درباره خدا
_ تنوع موضوعات کتاب مقدس را مد نظر قرار داده و موضوعاتی را برای فرزندتان مطرح کنید که متناسب با سن او باشد.
به موارد زیر در خصوص موضوعات متناسب با سن فرزندتان توجه کنید:
کودکان 5-4 ساله:
_ داستان های ساده و صریح بویژه مواردی که دارای شخصیت های حیوانی و کودکانه باشد.
_ توضیح ساده ی حق و باطل و درستی و نادرستی
_ خواندن آیات با قرائت و آهنگ
کودکان 8-6 ساله :
_ داستان های مهیج
_ بیان داستان های رویارویی مستقیم با خداوند
_ اصول اخلاقی
کودکان 12-9 ساله :
_ داستان ها والگوهای شخصیتی
_ آموزش آیاتی که باورهای کلیدی را مطرح می کند.
_ خواندن اشعار عرفانی و حفظ آیات.
نوجوانان :
_ داستان هایی درباره ی توسعه و رشد جوامع مذهبی
_ مطالعه ی عمیق باور های کلیدی
_ درک معانی مناسک مذهبی
جوانان :
_ مطالعه ی تاریخ
_ مباحث دینی و فلسفی مرتبط با ایمان
_ اصول رابطه خدا و پدیده ها
یادگیری از طریق تاریخ مذاهب
تاریخچه مذاهب به واسطه ی نوشته های مذهبی و متون دینی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و توصیه های فراوانی درباره ی حال و آینده دارد. بسیاری از داستان های گذشته به معرفی اعمال و رفتار گذشتگان پرداخته و الگوهایی برای نسل های جدید ارائه می کند. سیر در تاریخ گذشتگان اعم از شکست ها و موفقیت های آنان ، موجب آشنایی با زندگی معنوی آنان می شود. سعی کنید فرزندتان را با این داستان های تاریخی آشنا کنید. شما می توانید از فرزند خود بخواهید لحظاتی از زندگی خود را بیاد بیاورد که به یکی از وقایع تاریخی شباهت دارد. می توانید از فرزند بزرگتر خود بخواهید تفاوت زندگی امروز را از نظر اجتماعی، نحوه ی تصمیم گیری و نوع حوادث در مقایسه با زندگی در مقاطع خاصی از تاریخ بیان کند. می توانید برای بچه ها در تمام مقاطع سنی، اعمال و شعائر مذهبی را اندک اندک همراه با ریشه های تاریخی آنها شرح و آموزش دهید. به کودکان کمک کنید تا تاریخ گذشته را با زمان حال مرتبط کند. بهترین راه این است که از کودک خود بخواهید تا پس از آموزش تاریخ ، صحنه های آن را در زمان حاضر نمایش دهد. مثلاً از طریق بازی کردن و ایفای نقش شخصیت های تاریخی، از فرزندتان بخواهید تا تصورات و الگو های خود را به تصویر بکشد.
آموختن به کودکان درباره خدا
یادگیری از طریق تمثیل ها و سایر داستان ها
تمثیل بیان داستان های مادی و زمینی یا معانی معنوی و الهی است. به بیانی دیگر در تمثیل ، مجهولات معنوی و ماورایی با استفاده از معلومات مادی و زمینی توضیح داده می شوند. سعی کنید از تمثیل ها و داستان های فرهنگ و مذهب خود استفاده کنید. برای توضیح مفاهیمی همچون مفهوم خدا، معنی زندگی و … می توانید از تمثیل هایی را بسازید که قدرت انتقال این مفاهیم را به کودکان داشته باشد. مثلاٌ می توانید خوبی را به روشنایی و بدی را به تاریکی تشبیه کنید. تمثیل باعث عینی و ملموس شدن مفهوم خدا برای فرزندتان خواهد شد.در پاره ای موارد ،تمثیلها آنقدر بدیهی هستند که مفاهیم مورد نظر را بدون نیاز به هرگونه توضیحی منتقل می کنند،ولی گاهی درک محتوا و پیام آنها به توضیح بیشتری نیاز دارد. برای درک مفهوم حضور خدا در همه جا ، نور تمثیلی بسیار غنی است.
یادگیری از طریق نظریه ها
بیشتر سنن مذهبی حاوی یک سلسله اعتقادات و نظریه های بنیادی هستند که به سؤالات اساسی مذاهب پاسخ می دهند. آموزش این نظریه های بنیادی یکی از مشکل ترین تکالیف والدین به شمار می آید؛ زیرا معمولاً برای کودکان کسل کننده هستند. اعتقادات بنیادی یک سنت مذهبی، زمانی برای کودک معنی دار می شوند که با زندگی روزمره او ارتباط داشته باشند. مفاهیم یقینی و بدیهی را در اوایل دوران کودکی فرزندان تان پایه ریزی کنید. هیچگاه نظریه ای رسمی را برای فرزندتان تکرار نکنید ؛ مگر اینکه توانایی درک آن را داشته باشد. اگر فرزند شما کمتر از 8 سال داشته باشد به صورت ساده ، مطلق و غیر رسمی فکر می کند و او ممکن است بتواند فقط کمی فراتر از معنی ظاهری جملات را درک کند. کودکان در این سن نیاز به تذکر و تکرار دارند. همیشه باید به آنها گفت: خدا به تو کمک می کند که اعمال شایسته ای انجام دهی. اگر فرزندتان در سن نوجوانی قرار دارد، قادر به درک معانی توصیه های شما خواهد بود؛ زیرا “تفکر منطقی ” او شکل گرفته است. تجربه روزمره فرزندتان را مدخلی برای ورود به بحث درباره اصول اعتقادی قرار دهید. ارتباط تجارب روزمره با اصول اعتقادی ، در سطوح مختلفی صورت می گیرد. در سطح عقلانی از استدلال، حافظه و خلاقیت استفاده می شود. در سطح احساسی از عواطف، امید و آرزو ها استفاده می شود. در این سطح باید درباره خواسته های کوتاه مدت و دراز مدت فرزندتان ، احساسات او درباره گزینه های مختلف و محرک های او در انتخاب راه های خدا پسندانه صداقت داشته باشید. سطوح احساسی و عقلانی در برقراری ارتباط با هر نوع نظام اعتقادی اهمیت فراوانی دارد. سعی کنید احساسات و عواطف کودک را با استدلال منطقی او عجین کنید. در صورت بیان اصول اعتقادی در قالب داستان های تاریخی، انواع تمثیل، اشعار و سنت های فرهنگی، فرزندتان می آموزد که اصول اعتقادی را در ارتباط با واقعیت های عینی بیاموزد. برای آموزش یک اصل از داستان های مختلف استفاده کرده و در نهایت با طرح سؤالاتی او را راهنمایی کنید تا قادر به درک اصول مورد نظر از متن داستان ها باشد.
یادگیری از طریق مردم
پژوهشگران مکانیزم یادگیری کودکان، بر اصلی تأکید ورزیده اندکه والدین قبلاً آن را درک کرده بودند : ” کودکان مقلدان زبر دستی هستند”. کودکان می توانند بسیاری ازرفتارها را از طریق تقلید بیاموزند. به عنوان مثال نحوه ی رفتار با دیگران ، نحوه ی رسیدن به اهداف ، نحوه ی پوشیدن لباس و… توسط کودک از محیط بیرون کپی برداری می شود. کودکان در طول دوران رشد خود به سنی می رسند که ” تقلید از قهرمانان” بخش عمده ای از روان شناسی رفتاری آنها را تشکیل می دهد. این قهرمان پرستی موجب اضطراب والدین می شود. اما والدین می توانند ارتباط فرزند خود را با شخصیت های مورد علاقه ی خود و نیز شخصیت های مثبت افزایش دهند تا بتوانند جهت مطلوبی به تأثیر پذیری فرزندشان بدهند.والدین باید روشی انتخاب کنند که به ذکر مثال و الگو می پردازد.این روش قوی ترین روش آموزش بوده و در زمینه یادگیری های مذهبی نیز کاربرد دارد. اصول اعتقادی در بستر عملی و تجربی قابل آموزش هستند. بنابراین یادگیری زندگی معنوی با مشاهده و اطلاع از زندگی معنوی دیگران تسهیل می شود.مواردی که باید در رشد معنوی فرزندتان مورد توجه قرار گیرد، عبارتند از:
_ آشنا کردن کودکان با زندگی شخصیت های اصلاح گری که به رغم شکست ها ومشکلاتی که داشته اند، موفق شده اند.
آموختن به کودکان درباره خدا
_ مؤسسین ادیان و مذاهب.
_ قهرمانان مذهبی.
_ آَشنایان مورد علاقه ی فرزندتان.
فرزندتان را با الگوی معنوی ارتباط دهید.( از طریق تهیه کتاب خاطرات شخصیت های بزرگ، رفت و آمد با خانواده هایی که انسان های شریفی هستند.شرکت دادن کودک در مراسم عبادی). کودکان تمایل دارند که از الگوهایی که اندکی از آنها بهتر است تقلید کنند. بنابراین سعی کنید فرزندتان را بااین الگوها آشنا کنید.
یادگیری از طریق والدین
تصویر کودکان از خداوند بسیار متأثر از تصویری است که از والدین خود دارند.اگر والدین برای کودک قابل اعتماد ، مهربان و قابل دسترسی باشد احتمالاً خدا نیز دارای چنین صفاتی تصور خواهد شد و بالعکس. والدین در نحوه ی درک فرزندشان از خدا بیشترین تأثیر را دارند. بنابراین باید تمهیداتی را فراهم آورید تا فرزندتان تصویر مناسبی از خدا بدست آورد. اجازه بدهید فرزندتان بداند که او را دوست دارید. برای انتقال پیام خود به فرزندتان راه های ساده ی زیر را امتحان کنید:
_ قبل از خوابیدن به او شب بخیر بگویید و وقتی به مدرسه می رود او را ببوسید.
_ گاهی او را در آغوش بگیرید و روی زانوی خود بنشانید و مهربانانه نوازشش کنید.
_ اوقاتی را به بودن با فرزندتان اختصاص دهید.
_ قابل اعتماد باشید، به وعده های خود وفا کنید.
_ منصف باشید و برخورد تبعیض آمیز نداشته باشید.
یادگیری از طریق اشتباهات والدین
نحوه ی برخورد والدین با اشتباهات خود ، تأثیر زیادی در استنباط فرزندشان از خدا دارد. همیشه اشتباهات خود را بپذیرید. اگر لحظه ای را به یاد دارید که موجب رنجش فرزندتان شده اید یا او را ناامید کرده اید، در اولین فرصت نزد فرزندتان به اشتباه خود اعتراف کرده و از او عذر خواهی کنید. عذر خواهی شما باعث می شود تا فرزندتان در پس اشتباه و نقصی که داشته اید، میل به اصلاح و جبران اشتباهات را در رفتار شما مشاهده کرده و به تصویری مناسب تر از خدا دست یابد و او را کمالی بداند که همه ی انسان ها به آن تمایل دارند. به یاد داشته باشید که هر تصویری مفهوم خاصی را منتقل می کند.والدین باید درست مانند هر تصویری سعی کنند به سمت درستی و اصلاح گری در زندگی جهت گیری کنند . تنها در این صورت است که فرزندان از ورای اشتباهات و نواقص والدین خود ، جهت خدایی را پیدا می کنند و راه درست را می پیمایند.والدین می توانند از طریق سخنان، رفتارها و ارتباطات خود محیطی مناسب را برای فرزندشان مهیا کنند که او را به سمت خدا سوق دهند.اگر نوعی عشق و اعتماد بین شما و فرزندتان برقرار شود، فرزند شما نیز به خدا عشق و اعتماد خواهد داشت.
یادگیری از طریق طبیعت
طبیعت از راه های گوناگون درباره ی خدا با ما سخن می گوید. بخشندگی خدا در تنوع و گوناگونی پدیده های طبیعی قابل درک است. احیاگری خداوند و نو شدن پدیده ها را می توان با مشاهده تجدید حیات طبیعت در بازگشت بهار، احیای طبیعت پس از سوانح طبیعی اعم از زلزله ، طوفان و آتشفشان و مهاجرت حیوانات و پرندگان استنباط کرد. اولین درسی که ادیان الهی به انسان می آموزند این است که طبیعت،کتاب بزرگ آفرینش خداست . به طبیعت توجه کنید و زیبایی های طبیعت را به همراه فرزندتان نظاره گر باشید و به او کمک کنید تا با طبیعت ارتباط برقرار کند. برای مثال از فرزندتان سؤال کنید که هنگام مشاهده ی غروب آفتاب، جنگل ،آبشار و پرندگان چه تصویری از خدا بدست می آورد. با مشاهده چرخه زندگی موجودات ، به کودکان خود نشان دهید که مرگ اجتناب ناپذیر است و به او توضیح دهید که مرگ مثل استراحت و خواب زمستانی درختان است. به آرامش بعد از طوفان فکر کنید و مواظب باشید که فرزندتان در صورت ارتکاب عملی نادرست از خود مأیوس و ناامید نشود.
یادگیری از طریق موسیقی و تحرک جسمی
گاهی اوقات برای آموزش مؤثر فرزندتان درباره ی خدا نمی توانید کلمات لازم را بیابید. هنگامی که کلمات فاقد توانایی برای معرفی خدا هستند از موسیقی وتحرک جسمی بهره بگیرید. تمامی مذاهب دارای موسیقی های خاص خود هستند؛ زیرا موسیقی از دوران های گذشته به عنوان زبان مذهب مورد استفاده قرار می گرفته است.نمونه ای از تحرکات جسمی رکوع و سجود مسلمانان در هنگام نماز است. می توانید به فرزندان خود خواندن سرودهای مذهبی همراه با موسیقی و حرکات جسمانی همراه با موسیقی را آموزش دهید.موسیقی بدون کلام هم می تواند مهیج باشد. موسیقی مذهبی در فرهنگ های گوناگون معمولاً برانگیزاننده احساسات و پرورش دهنده روح مذهبی آدمی هستند.
آموختن به کودکان درباره خدا
آموختن از طریق هنر
چشم ها دریچه هایی به سوی روح هستند. معماری یک مکان مقدس ممکن است بتواندعظمت خدا را به یاد بیننده بیاورد یا احساس حضور خدا را در انسان زنده کند. مکان های مقدس و معماری هایی که بیانگر حضور خدا هستند، روح کودک را تحت تأثیر قرار می دهد. به فرزندتان کمک کنید تا خود را بیابد. فرزندان خود را به مکان های مقدس ببرید و هنرهای نمادینی را که در این بناها به کار رفته است برای او توضیح دهید. فرزندتان را تشویق کنید تا به مکان های مقدس دیگران احترام بگذارد ، در این مکان ها آهسته سخن بگوید، به زائران خیره نشود و با مراسمی که برگزار می کنند همراهی کند.
یادگیری از طریق پرسش
آموزش همیشه از طریق نصیحت یا توصیه امکان پذیر نیست بلکه گاهی از طریق سؤالات مختلف و فرصت دادن به کودک برای یافتن پاسخ آنها ممکن می شود.مؤثرترین و تحول آور ترین روش آموزش این است که ذهن یادگیرنده را بر تفکر، تجربه، سؤال و کشف متمرکز کنیم و صرفاً نقشی کمکی برای خود قائل نباشیم. با اعتقاد به این روش، سؤالات کودکان برای ما ارزش پیدا می کند و به آنها اهمیت خواهیم دادو خود نیز با طرح سؤالات آموزنده به فرزندمان آموزش می دهیم.سؤالات آموزنده انواع مختلفی دارند.
1_ سؤالاتی که به یادآوری کودک کمک می کنند. این نوع سؤالات بیسار ساده اند اما به حافظه ی قوی نیاز دارندو با کلماتی مانند “چه کسی” ، “چه چیزی ” ،” چه زمانی” و “کجا” آغاز می شوند.
2_ سؤالات کاربردی: این سؤالات باعث می شوند تا کودکان درک خود از خدا را در زندگی خویش محقق سازند.
3_ سؤالات ارزیابی کننده : این سؤالات ممکن است درپی تحلیل، مقایسه و یا رسیدن به نتایج قابل پیش بینی باشد.
4_ سؤآلات استدلالی: اغلب با ” چرا ” آغاز می شوند و کودک را وادار می کنند تا درباره ی علل و ریشه ی امور اندیشیده ،به محرک های پنهانی رفتار انسان توجه کند و در پی درک و فهم مقصود و هدف مشیت الهی باشد.
5_ سؤالات تفسیری: این سؤالات به آشکار شدن معانی عمیق تر مفاهیم و درک پدیدها کمک می کنند و پذیرش حقیقت را برای ما آسان می سازد.
6_ سؤالات اعتقادی: این سؤالات در جستجوی پاسخ هایی هستند که حکایت از گرایش ها و خواسته های قلبی داشته باشد.
اصول اساسی در سؤال کردن: سؤالات خردمندانه قویترین ابزار آموزش به شمار می آیند.بنابراین استفاده از آنها نیاز به دقت و هنرمندی سؤال کننده دارد. در این مورد باید اصولی را رعایت کنند:
_ از افراط در طرح این سؤالات خودداری کنند.
_ سؤالات را جدی طرح کنید و به فرزندتان وقت کافی بدهید تا درباره ی آنها فکر کند.
_ انتظار نداشته باشید فرزندتان همان پاسخی را ارائه دهد که مورد نظر شماست.
بنیان های یادگیری درباره ی خدا
سه رکن اساسی در یادگیری دربارهی خدا عبارتند از: ایمان، تفکر خلاق و تمثیل
در شکل دهی ایمان باید اموری مورد بررسی قرار گیرند که عبارتند از:
1_ ایمان دربرابراستدلال قرار ندارد.اعتقاد به خداوند به معنای تعطیل عقل نیست بلکه نوعی هماهنگی فکر و قلب گاهی جسم در درک معنای زندگی است. ایمان بر تجربه و باور استوار است؛ بنابراین هم خردمندانه است هم قابل تفکر.
آموختن به کودکان درباره خدا
2_ ایمان با اعتقاد رشد می کند. اگر علاقه دارید ایمان فرزندتان به خدا را تقویت کنید باید مورد اعتماد فرزندتان باشید تا او سخنان شما را بپذیرد.
3_ ایمان، متناسب با آگاهی درباره ی خدا رشد می کند.راههای مختلفی اعم از خواندن کتاب مقدس، طبیعت، موسیقی، هنر، عبادت و لحظات خلوت و تنهایی را بیابید تا فرزندتان یادگیری درباره ی خدا را تجربه کند.
4- ایمان دارای استدلال خاص خود است. آرامش،عدالت طلبی،صلح،امید،حیرت و اعتماد واکنش هایی هستند که خداوند به وسیله ی آنها ایمان را در وجود انسان شکل داده است. این واکنش ها را با فرزندتان مورد بررسی قرار دهیدو بگذارید خودش ارتباط آنها را با ایمان به خدا پیدا کند.
اموری که باید در شکل دهی تفکر خلاق مورد بررسی قرار گیرند.
1_ قوه ی تخیل فراتر از گمان یا باوری ساختگی است. تفکر خلاق به انسان کمک می کند تا معانی حقایق را درک نموده و شناخت خود را شکل دهد. از نظر رشد معنوی نیز تفکر خلاق، دیدن و شنیدن خدای نادیده را برای ما ممکن می سازد.
2_ تفکر خلاق از طرق مختلف فعال می شود.شنیدن آواز پرندگان، رویت آثار هنری و زیباییهای طبیعت، سرودهای مذهبی و سکوت مکان های مقدس، همه می توانند قوه تخیل و تفکر خلاق را در بچه ها به حرکت واداشته و فعال سازند.
3_ تفکر روندی فعال است. به منظور فعال کردن فکر خلاق کودکان، سؤالی را درباره ی خداوند مطرح کنید و به او فرصت بدهید. یک کودک می تواند یک صحنه را به تصویر بکشد، داستانی بنویسد،موقعیت های دراماتیک را از طریق نمایش به صحنه در آورد و به فعالیت های جمعی دیگر بپردازد که به یادگیری او درباره خداوند کمک می کند.
اموری که باید در خصوص استفاده هر تمثیل مورد بررسی قرار داد:
1_ شما بهترین مثال و الگو برای فرزندتان هستید.کودکان بخصوص در خردسالی بشدت تحت تأثیر رفتارها و باورهای والدین خود قرار داشته و از آنها تقلید می کنند و آنچه در این دوران فرا می گیرند تا آخر عمر همراه آنان باقی خواهد ماند. هیچ کس نمی تواند الگوی صددرصد کاملی برای فرزند خود باشد؛ ولی قادر است الگویی از رشد تدریجی را به فرزندش ارائه دهد.
2_ فرزندتان را با نمونه های عالی ایمان محکم و قوی آشنا سازید. چنین الگوهایی را می توانیددر میان مؤمنانی که در قید حیات هستند، بیابید.
مراحل ایمان: دوران پیش دبستانی
یک نوزاد به خودی خود یک شگفتی است.کودک تا زمانی که به مدرسه برود، تغییرات متعدد و شگفت انگیزی می کند. در مورد او تنها نکته مورد اطمینان این است که بذر ایمان در سالهای اولیه زندگی کاشته می شود. هر کودکی اگر چه شخصیت ویژه ی خود را دارد و راه خاص خود را به سوی رشد می پیماید، اما الگوهای مشترکی با کودکان دیگر دارد. این خصوصیات تا پنج سالگی در مورد تمامی کودکان صدق می کند. اولین تصویر کودک از خدا متأثر از تجربه وی از والدین است. غفلت از فرزندتان، عصبانی شدن و برخورد خشونت آمیز با آنها به کودکان می آموزد که دیگران قابل اعتماد نیستند، کسی او را دوست نداردو باید از اطرافیان خود بترسد. شکل گیری این روحیات در ذهن و فکر کودک بنیان های تصویری خاصی از خدا در او خواهد ساخت.
فرزند شما خلاقیت فوق العاده ای برای یادگیری دارد.کودکان تا سه سالگی و برخی دوره های دیگر، بین واقعیت و افسانه های خیالی تفاوتی قائل نیستند. برای آموزش درسهای بزرگ زندگی به فرزند خود از داستان ها و افسانه ها استفاده کنید و از هر گونه موعظه و پندی اجتناب ورزید.
آموختن به کودکان درباره خدا
کودکان در سنین 4تا 5 از طریق نماد سازی و الگو سازی به تفکر می پردازند. برای انتقال مفاهیم خیر و شر به فرزندتان در این سنین، سعی کنید از الگوهایی مثل فرشته یا موجودات دوست داشتنی برای چیز های خوب استفاده کنید. تصویری که کودکان از خوبی و بدی بدست می آورند، ایمان آنها را تحت تأثیر قرار می دهد. کودک خردسال با دیدن پدر و مادرش یاد می گیرد چگونه دعا کند، چگونه به کتاب مقدس و اماکن مذهبی احترام بگذارد و چگونه با دیگران رفتار کند. او می آموزد به چه چیزی اعتماد کند، چگونه امیدوار باشد و چگونه به آنچه حقیقت دارد یا زیبا و خوب است عشق بورزد.
دوران کودکی
با رسیدن فرزندتان به سن ورود به مدرسه،متوجه می شوید که وارد مرحله جدیدی از زندگی خود شده است. او با کودکان هم سن و سال خود دیدار می کند و دوستان جدیدی خواهد یافت. در این دوره علاوه بر خود شما، آموزگاران دیگری نیز وارد زندگی او می شوند. به مرور که دنیای کودک بزرگتر می شود، ایمان او نیز توسعه می یابد و زندگی معنوی او ، دنیای بزرگتری را در بر می گیرد. توانایی های او گسترش می یابند و به این وسیله می تواند تجارب و درک خود را برای دیگران توضیح دهد.
بین سنین 5 تا 10 کودکان می آموزند که به تدریج منطقی تر فکر کنند و انسجام فکری آنها افزایش می یابد. در این سنین، کودک ابتدا باورهای ساده را می آموزد، انگاه بینش وسیع تری پیدا می کند. در پی توسعه ایمان در کودک، ویژگی های شخصیتی او نیز شکل می گیرند و آشکار می شوند. کودکان در این سنین قادر به درک و پذریش داستان ها و باورهای مذهبی خود هستند. مناسب ترین داستانها برای این منظور ،داستان های ساده و دارای پیام روشن هستند؛ چرا که کودکان ظاهر داستان ها را درک می کنند و معانی عمیق آنها را به خوبی نمی فهمند.این کودکان را در مراسم مذهبی انفرادی و جمعی شرکت دهید، منظور و هدف اعمال مذهبی را به طور منطقی برای آنها توضیح دهید.
کودکانی که در این سن قرار دارند، بهتر از گذشته می توانند دیدگاه دیگران را درک کنند. این توانایی باعث می شود که این سن بهترین دوران برای آموزش احترام گذاشتن به دیگران و احساس همدردی با افراد دردمند و رنجور باشد. کودکان در این سنین، خدا را موجودی انسان گونه تلقی می کنند. این تصورات خدا را برا ی کودک واقعی تر ساخته و باعث می شوند که بتواند راحت تر با او رابطه برقرار کند. این کودکان همچنین، تصاویری ساده و سطحی از اعتقادات دینی دارند. ویژگی ساده گزینی آنها موجب می شود تا مستعد پی ریزی یک سلسله اصول اعتقادی شوند تا راهنمای تفکر آنها در سنین بالاتر شود.
دپارتمان کودک و مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره احیا
، ، ،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *