تاثیر طلاق والدین بر کودکان
تطابق کودکان با تغییرات ناشی از طلاق پدر و مادر به سختی صورت میگیرد، حال اگر یکی از والدین سعی کند دیگری و حتی نامادری یا ناپدری را تخریب کند و افکار منفی خود را به فرزندش القا کند، سطح اضطراب وی را بالابرده و حس کینه و خشم را در او تقویت میکند. این امر علاوه بر ایجاد مشکلاتی که در ظاهر دیده میشود مانند جویدن ناخن، شب ادراری، ناسازگاری و غیره ممکن است عواقبی بسیار ناخوشایند ذهنی و درگیریهای روحی در کودک ایجاد کند به طوری که آرامش زندگی وی از بین رفته و زندگیاش سرشار از حس بد، خشم، کینه و لجبازی میشود.معمولاً آنچه کودک از پدر و مادرش میشنود بدون چون و چرا قابل اجراست. حال اگر یکی از والدین مثلاً مادر، دائماً از پدر بچه بدگویی کند و او را مسبب جدایی و همه ناگواریهای زندگی معرفی کند یا با قصد انتقام، کینه و هر چیز دیگری نامادری را موجودی بی رحم معرفی کند، کودک در ایجاد ارتباط با نامادری و حتی پدرش دچار تعارض شده و خشم زیادی در وجودش ایجاد میشود. این کودک احساس امنیت خود را از دست میدهد و واکنشهایی همچون اندوه، اضطراب و حتی افسردگی خواهد داشت. گاهی نیز این واکنشها به صورت ناهنجاریهای رفتاری بروز میکند. علاوه بر تضاد و تعارضی که در رابطه کودک و نامادری و پدرش پیش میآید یا بالعکس، کودک به مرور زمان حتی به مادر خود شک میکند. هنگامی که مادر به طور مداوم نامادری را فردی نادرست معرفی میکند اما کودک رفتار ناپسندی از وی نمیبیند و حتی دلسوزیهای وی را با همه وجود لمس میکند به مادرش شک میکند و ممکن است عکس العمل نادرستی از وی سر بزند و نه تنها نامادری تخریب نشود بلکه کودک مادرش را مقصر همه مشکلات بداند. گاهی اوقات نیز وقتی کودک به مرحله تفاوت گفتار مادر و رفتار نامادری میرسد خود سعی میکند آزمایش کند و حقیقت را دریابد که در این زمان ممکن است دچار خطا شود. متاسفانه آسیبهای روحی ناشی از طلاق گاهی برای بعضی پدرها و مادران بسیار زیاد است به طوری که آنها برای کاهش ناراحتیهای خود همیشه علیه یکدیگر صحبت میکنند یا سعی میکنند در مورد کارها و زندگی همسرشان کودک را تخلیه اطلاعاتی کنند و به این ترتیب همه اطلاعاتی را که به دست میآورند به صورت منفی جلوه دهند، غافل از این که پدر و مادر در دنیای مطلوب کودکان قرار دارند. به عبارت دیگر والدین برای بچهها بسیار برجسته هستند بنابراین یک کودک طلاق که در کشمکش میان پدر و مادر قرار میگیرد تا هنگامی که بفهمد چه کسی دروغ میگوید و حق با کیست؟ در درگیری ذهنی به سر میبرد. او هنگامی که در بزرگسالی مقصر را پیدا میکند اگر سالهای گذشته را همسو با مقصر گذرانده باشد احساس ندامت میکند. احساس پشیمانی و گناه باعث میشود وی خودش را سرزنش و توبیخ کند و حتی مادر یا پدر مقصر را آزار دهد و احساس دلسوزیاش برای والدی که مقصر نبوده آنقدر زیاد میشود که وی در بحث ازدواج اگر پسر باشد و مادرش مورد ظلم قرار گرفته باشد یک زن ذلیل مطلق میشود و اگر دختر باشد فکر میکند همه زنهای دنیا مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند و در ازدواج مقاومت میکند و سعی میکند نسبت به همسرش سلطه گری داشته باشد. این موضوع در مورد کودکی که پدرش را قربانی رفتار تحقیرآمیز مادر بداند نیز صادق است.
گردآورنده : سارا گودرزی