می‌خواهم سالم بمانم –

می‌خواهم سالم بمانم –

می‌خواهم سالم بمانم –

می‌خواهم سالم بمانماگر از دلش می‌پرسیدی، که دوست داشت هر روز پیتزا و همبرگر و مرغ سوخاری و سیب‌زمینی سرخ‌کرده بخورد: در مورد کی حرف می‌زنم؟ درباره سروش، نگین، آناهیتا، مهبد و خیلی خیلی از بچه‌های دیگر. شاید حتی درباره خود تو! تو هم از این جور غذاهای رستورانی که اسم‌هایش را برایت گفتم، خیلی دوست داری. نه؟ پس اگر این طور است، به این قصه درباره دوستمان، سروش گوش کن.

سروش خیلی مریض بود. مرتب سردرد می‌شد، پوست بدنش خشک شده بود، زود به زود سرما می‌خورد و گوشه‌های لبش هم زخم شده بود. مادر سروش را به دکتر برده بود و خانم دکتر مهربان بعد از کلی سوال و جواب، چند سوال پرسید که سروش را به فکر فرو برد: «سروش جان دیروز ناهار چی خوردی؟» سروش به یاد ساندویچ کالباسی افتاد که از مدرسه خریده بود. «شام دیشب چی بود؟» و سروش یادش آمده بود که آن‌قدر سر شام بهانه‌گیری کرده که مادر از بیرون پیتزا سفارش داده بود و آقا سروش هم پیتزا را با یک لیوان بزرگ نوشابه … به! به! ناهار پریروز: همبرگر.

می‌خواهم سالم بمانم –

شام پریشب: چون شام آش بود و او دوست نداشت، هیچ نخورده بود. خانم دکتر به سروش گفت: «خوب پسرم حالا به من بگو در چند روز گذشته، عصرها که گرسنه‌ات می‌شد، چی می‌خوردی؟» و باز سروش یادش آمد: دیروز عصر، به جای ظرف میوه‌ای که مادرش به او داده بود، یواشکی سراغ کمد رفته بود و یک بسته بیسکوییت را تا ته خورده بود. روز قبلش هم که مادرش برای عصرانه کاهو و سکنجبین آورده بود، او اخم کرده بود و یک گوشه نشسته بود و لب به کاهو نزده بود و …
سروش کم‌کم داشت منظور خانم دکتر را از این سوال‌ها می‌فهمید. یادش می‌آمد که خانم معلم دیروز سر کلاس گفته بود: «غذاهای بیرون نمک و چربی زیادی دارند. کم خاصیت‌اند و برای بدن، ضرر دارند. سوسیس و کالباس هم که خوردنش تقریبا خطرناک است. حداکثر هفته‌ای یک روز.»
فردای آن روز، رفتار سروش، مادر را تعجب‌زده کرد. وقت ناهار، مادر یک بشقاب ماهی جلوی سروش گذاشت. سروش اول کمی اخم کرد اما بعد خیلی سریع رفتارش را عوض کرد. کمی از ماهی را با چنگال جدا کرد و در دهانش گذاشت. مادر گفت: «کمی آبلیمو بزن، خوشمزه‌تر می‌شود و سروش ماهی‌اش را کم‌کم و با یک ظرف سالاد تمام کرد.»
سروش به مادر گفت: «مادر، من بدنم را دوست دارم. سعی می‌کنم با خوردن غذاهای خانگی و سالم و میوه و سبزی، بدنم را همیشه سلامت نگه دارم.»

روزنامه سلامت

دپارتمان کودک و مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره احیا 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *