نماد سایت مهارت های فرزندپروری

فرزند در آغوش مادر

نوزادانی که اعتماد را در آغوش مادران حساس به تربیت می آموزند در واقع سنگ بنای سلامت روانی کودک واکنش به جا ، حساسیت و پاسخ دهی به موقع مادر می باشد . کودکی که به پدر و مادر خود به عنوان نماد جامعه اعتماد نداشته باشد و با آنها احساس امنیت نکند طبعا به جامعه ای که در بزرگسالی در آن زندگی خواهد کرد نیز اعتمادی نخواهد داشت و برای ایجاد امنیت لازم در بزرگسالی دو راه را بیشتر نمی تواند برگزیند ؛ 1- اعتیاد به مواد مخدر و دست یابی به قدرت بی حد وحصر که می تواند به شکل کاذب ، او را از درد “ناامنی” خلاص گرداند 2- باورهای مذهبی به شکل بیمار گون که تا حدی به وی آرامش خواهد داد و متاسفانه گاهی آن قدر آسیب شدید است که به همه این ها روی خواهد آورد. تقریبا بعد از چهارده ماه اول است که کودک باید بتواند با مفهوم محرومیت و شکست آرام آرام آشنا شده وآن را تجربه کند. این تجربه ها به کودک آموزش خواهد داد تا بتواند در آینده با مشکلات و محرومیت ها راحت تر کنار بیاید . در این دوران(چهارده ماه اول) هر گونه محرومیت و شکست یا درد و رنج ، کودک را به سمت بی اعتمادی خواهد برد . در این دوران به هیچ وجه در صدد تنبیه و یا تربیت کودک بر نیایید و تمام تلاشتان صرفا باید در راستای ارضای نیاز های کودک باشد . به یاد داشته باشید کودکی که صحیح تربیت شده باشد به جنبه های خوب زندگی نظر دارد و از جنبه های بد آن نیز آگاهی خواهد داشت . در مورد مثبت بودن به نیمه پر نگاه می کند وازبخش خالی هم غافل نیست . امیدوار است، ولی خوش باور نیست و برای رسیدن به اهداف خویش به معجزه و ناجی روی نمی آورد. در حالی که کودک آسیب دیده یا امید واهی دارد یا مطلقا ناامید است و یا اعتماد کامل دارد یا بی اعتماد مطلق است وبه جای کنار آمدن با واقعیت دائما در خیال های خود سیر خواهد کرد . در حدود شش ماهگی تولدی دیگر درنوزاد شکل می گیرد که در صورت آسیب، تا پایان عمر او را دچار رنج خواهد کرد . نوزاد انسان در بدو تولد به دلیل شرایط محیطی که در آن می زیسته ، قائل به شخصیت” من جهانی ” است و همه دنیا را در خود و خود را همه دنیا تصور می کند . این گونه تفکر که در اصطلاح روانشناسی به آن “خودشیفتگی ” اطلاق می شود . تا حدود شش ماهگی بطور کامل با کودک می ماند و در حدود سه تا چهار ماهگی به دلیل رشد عصبی ، کودک احساس می کند شخصی غیر از خود او ( مانند مادر یا جایگزین او ) نیز وجود خارجی دارد ولی او را نیز جزئی از دنیای خویش تصور می کند .در اثر رشد وتکامل بیشتر دستگاه عصبی در حدود شش ماهگی ، کودک در می یابد جزئی که به آن تعلق داشته، می تواند از او جدا شده و آرام آرام به این تفکر دست می یابد که ؛ خود، جزئی از آن است و آنهم جزئی ناقص ! برای عبور بهتر از این دوران ، نوازش کردن تک تک اعضای کودک به آرامی و همچنین صحبت کردن با او توسط والدین ضروری است ولی بازی های هیجانی مانند بالا انداختن کودک را در این دوران ممنوع است . اینجاست که کودک با اضطرابی مواجه می شود به نام ” اضطراب جدائی” . توضیح اینکه؛ کودک احساس می کندهنگامی که مادر( ویا شخصی که نقش مادر را ایفا می کند ) از میدان بینایی او خارج می شود ، نابود شده و دیگر یاور او نخواهد بود . این اضطراب در اثر همین حس غریب و دردناک در کودک ایجاد می شود . راه حل اینکه مادر می باید در هنگام جدایی از کودک با صدا زدن و حرف زدن با او و همچنین بازگشتن و دوباره رفتن ، آرام آرام حس اعتماد را در وی فعال کرده و به کودک خود این پیام را بدهد که او را هرگز رها نخواهد کرد . بهترین بازی در این دوران برای عبور کودک از این وضعیت، بازی “دالی موشه” و “قایم باشک” است. اضطراب غریبه ها : کودک در این ایام شدیدا از غریبه ها هراس دارد و نباید به هیچ روی بدون میل کودک ، او را به دیگران سپرد . سپردن به دیگران حتی آشنایان با این توجیه که او عمه ، خاله یا دایی است کودک را مضطرب کرده و به او صدمه خواهد زد . در واقع چون کودک در این ایام هنوز هیچ احساسی از کل وجودش ندارد ،همواره در تعادلی نا پایدار به سر می برد و کمترین تغییری می تواند احساس فروپاشی ، مرگ و عدم حمایت از جانب دیگران را برای او به همراه داشته باشد. این اضطراب جدایی و غریبی در صورتی که سر انجام خوبی نداشته باشد بعدها برای کودکی که تبدیل به انسان بالغی شده مشکلات متعددی را بوجود می آورد . از جمله این مشکلات می توان به : وابستگی های بیمارگون به نزدیکان ، اضطراب از دست دادن ، بروز دلشوره های بی مورد خصوصا بی تابی درموقع وداع با نزدیکان و حتی کنار نیامدن با پدیده طبیعی ای همچون مرگ اشاره کرد . حوزه های اصلی تکامل کودک ص 26 اصول پرورش کاربردی

گرداورنده : سارا گودرزی

 

خروج از نسخه موبایل