نقش خانواده در رشد شخصیت کودکان
خانواده،اساسيترين بستر رشد شخصيت مطلوب كودكان است. بدون شك يكي از مهمترين و موثرترين دوران زندگي آدمي كه در آن شخصيت فرد پايه ريزي شده و شكل ميگيرد؛ دوران كودكي است امروزه اين حقيقت انكارناپذير به اثبات رسيده است كه كودكان در سنين پايين فقط به مراقبت جسماني نياز ندارند؛ بلكه اين توجه و تربيت بايد همه ابعاد وجودي آنها شامل رشد اجتماعي؛ عاطفي؛ شخصيتي و هوشي را در برگيرد. طبعا فرزند انسان نيز از همان كودكي توانايي برقراري و قابليتهاي يك زندگي اجتماعي را دارد. در اين ميان نقش پدر و مادر،بسيار حياتي است و كودك روابط اجتماعي خود را از پدر و مادر ميآموزد. اگر بخواهيم كودكي اجتماعي پرورش دهيم از همان ابتدا بايد به نيازهاي او پاسخ بدهيم و براي اين منظور بايد نيازهاي اجتماعي او را بشناسيم.
كودك در روند اجتماعي شدن معمولا والدين و به خصوص مادر خود را الگو قرار ميدهد و رفتار و بر پايه تقليد از ديگران پايه ريزي ميكنند. بنابراين شناخت نيازهاي كودك و تصحيح الگوهاي رفتاري نقش مهمي را در شخصيت اجتماعي كودك خواهد داشت (عامري، 1387). از خصوصيات بارز انسانها، اجتماعي كردن كودكان ميباشد. (عليزاده، 1376). حمايت و شيوه درست فرزند پروري به رفتارها يا اعمال محبت آميز،مساعدت و همياري كه والدين نسبت به فرزندان خود ابراز ميدارند، اشاره دارد، شيوه درست تربيت و فرزند پروري كه كودكان از والدين خود دريافت ميكنند منجر به سلامت پايدار قابل توجهي ميشود، زيرا رابطه والدين و فرزندان با فراهم آوردن شرايط افزايش سلامت موجب رشد و تحول رواني، اجتماعي و زيستي ميشود. در حقيقت شيوههاي درست فرزند پروري والدين بر رشد و افزايش سلامت رواني فرد تاثير ميگذارد. به ويژه در طول دوران اوليه زندگي، والدين يك كودك،اغلب منبع اصلي براي رشد احساس عزت نفس و يادگيري راههاي موثر اعمال كنترل شخصي ميباشند آنها همچنين نحوه درست رابطه برقرار كردن با ديگران را فراهم ميكنند كه به دور از هر گونه كمروئي و اعتماد به نفس پايين است. والديني كه به طور مستمر كودكان و نوجوانان خود را مورد حمايت قرار ميدهند، با آنان گرم و صميمي هستند و كنترل منطقي و متعادلي را اعمال ميكنند. در فرزندان خود اشتياق ابراز رفتارهاي اجتماعي قابل قبولي را ايجاد ميكنند و نيز زمينه مساعد براي بروز تواناييها و قابليتهاي كودكان و نوجوانان خود را فراهم ميآورند. برعكس والدين محدودكننده و طردكننده با محدود ساختن شايستگيهاي كودكان خود آنان را به تجربه درآوردن توانمنديهايشان محروم ميكنند، با گذشت زمان اين گروه از كودكان و نوجوانان كم كم به اين باور ميرسند كه بدون كمك والدين نميتوانند با موضوعات و مسائل زندگي به طريق صحيح و موثر رو به رو شوند. چنين باوري در آنان احساس ترس و اضطراب به وجود ميآورد.
گردآورنده : سارا گودرزی