من به هیچ وجه نمی توانم

من به هیچ وجه نمی توانم

من به هیچ وجه نمی توانم

از جمله افرادی هستم که دیگران دوست دارند سر به سرش بگذارند، آلت دستش کنند و یا نادیده‌اش بگیرند.
خواسته‌هایم بی‌اهمیت تلقی می‌شود به همین دلیل به روشنی نمی‌دانم چه چیز را دوست دارم و آرزومند چه هستم.
با تغییر و تحول میانه‌ای ندارم. کمترین تغییر به دلهره‌ام می‌افکند و مضطربم می‌سازد. بر رویدادهایی که در آینده برایم اتفاق خواهد افتاد کنترلی ندارم و در نتیجه نمی‌توانم سرنوشت خود را در دست بگیرم. کارها ممکن است بدتر شوند. اما هرگز بهتر نمی‌شوند.
سخن گفتن بچه درباره رویاهایش و توسل او به دروغ برای توصیف چیزهایی که برایش مهم است، نشانه آن است که آرزو می‌کند فرد دیگری بود و از مقام و موقعیت متفاوتی بهره‌مند می‌شد. گاه او ماجراهایی را سر هم می‌کند تا موقعیت زندگیش را بهتر و رویدادهایی را که برایش اتفاق افتاده مهم‌تر جلوه دهد.
بچه‌ای که دچار حقارت نفس است، خود را موجودی سرشکسته و حقیر و بی‌فایده می‌پندارد، خواسته‌ها و امیالش را واپس می‌زند، انتظارات کمی از اطرافیانش دارد و به ندرت نظر دیگران را به سوی خود جلب می‌کند، حتی ممکن است اظهار علاقه اطرافیان، وی را پریشان و مضطرب کند و چه بسا تحسین تا حد گریستن، دچار گیجی و آشفتگی‌اش نماید.
شماری از بچه‌ها در برابر کارهای به ظاهر سخت کم‌طاقت‌اند. از این‌رو بیشتر راهی را بر‌می‌گزینند که ایمن‌ترین راه باشد و حداقل ایستادگی برای گذر از آن کفایت کند. آنان هنگام رویارویی با موانع و چالش‌ها مضطرب می‌شوند و به گریه می‌افتند.
بیشتر والدین عادت دارند که از فرزندانشان ادعاهای مبالغه‌آمیز بشنوند و چون بچه فاقد اعتماد به نفس نمی‌تواند این خواسته ی والدین را برآورده سازد، ممکن است ادعا کند که از خود نفرت دارد و آرزو کند که ای کاش می‌مرد.

من به هیچ وجه نمی توانم

دردسرها و دشواری‌ها در راه پرورش شخصیت کودک امری جاری و عادی است، اما بچه‌ای که به قضاوتهایش اعتماد ندارد و تصور می‌کند نمی‌تواند حتی نکته‌های صریح و روشن را درک کند و یا کارهای ساده را به مرحله اجرا گذارد، پیوسته مایل است در مسیر صاف و هموار گام بردارد و همه چیز روشن و شسته رفته باشد.
او نگران از عواقب هر کار ، از پذیرفتن مسئولیت شانه خالی می‌کند. برای مثال اگر از او بخواهید برای گذاشتن برادر کوچکش در تختخواب کمک کند و یا کتابی را به کتابخانه باز گرداند، تحت تأثیر احساس بی‌کفایتی می‌گوید: «اگر برادرم گریه کند چه می‌شود؟» و یا «اگر سخنان کتابدار را درک نکنم چه پیش می‌آید؟»
به هر حال به رغم اینکه به سادگی از عهده ی بسیاری از کارها برمی‌‌آید، خود را در انجام آن عاجز و ناتوان می‌یابد. احتمال شکست ، از جمله عواملی است که بچه را از پیشرفت باز می‌دارد. بسیارند بچه‌های بااستعدادی که به خاطر همین احتمالات واهی و خیالی، گوشه نشینی اختیار می‌کنند و از ترقی باز می‌مانند.
به عکس بچه‌ای که نیروی اعتماد به نفس را به زیر سلطه درآورده و از تواناییهای خود آگاه است، به ندرت به عدم شایستگی و نابسندگی می‌اندیشد. بچه‌هایی که ادعا می‌کنند از خودشان متنفرند ممکن است به خود آسیب برسانند. به طور کلی بچه دست و پا چلفتی، مستعد حادثه است و به طور غیرارادی ممکن است به خود صدمه بزند.
بی‌اعتمادی بچه نسبت به قضاوتهایش و ترس به خاطر عواقب هر تصمیم‌گیری، ناتوانی‌های او را به وی گوشزد می‌کند.
بچه‌ای که خود را زبون و حقیر و کمتر از دیگران احساس می‌کند و هیچ روزنه ی روشنی در برابر خود نمی‌بیند با نومیدی و افسردگی از آینده سخن می‌گوید.
منبع:تبیان

دپارتمان کودک و مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره احیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *