فرزند اول بودن خوب است يا بد؟
وقتي اين سوال مطرح ميشود كه «فرزند اول بودن خوب است يا بد؟» بسياري از آنهايي كه خود فرزند اول خانوادهاند از جايگاهي كه نصيبشان شده گله ميكنند و معتقدند فرزند اول بودن خوب نيست چون تمامي مسووليتها و وظايف بر عهده آنها گذاشته ميشود. در عوض آن دسته از افراد كه فرزند وسط يا تهتغاري هستند معتقدند داشتن جايگاه اول در ميان فرزندان يك خانواده بسيار خوب است زيرا در اين صورت مجبور خواهي بود از فرزند بزرگتر و قوانيني كه او در خانه پياده كرده تبعيت كني.
جايگاه تولد به هر حال تاثيري در كودكان دارد و بايد با شناخت ويژگيهاي اين جايگاهها، بر اساس آنها با فرزندانمان برخورد كنيم. در حقيقت بايد گفت نميتوان ادعا كرد كه فرزند اول بودن بهتر است يا آخر بودن. خوب و بدي وجود ندارد. مهم اين است كه بفهميم فرزند اول بودن چه ويژگيهاي دارد كه كمككننده است و ميتوان از آن استفاده كرد و چه ويژگيهاي تهديدكنندهاي دارد كه بايد مراقب آنها بود. با شناخت ويژگيها و تفاوتها به راحتي ميتوان با فرزندان برخورد كرد.
اول، آخر، يا وسط؟
از آنجا كه معمولا خانواده خواستار بچه اول هستند و زماني متولد ميشود كه سن والدين پايينتر است و حوصله بيشتري دارند، مورد توجه بيشتري قرار ميگيرد. البته به شرطي كه سريع پشت سر او فرزند ديگري متولد نشود. اگر تفاوت سني فرزند اول با فرزند بعدي حدود 3 تا 5 سال باشد ممكن است زمينههايي از حسادت در آنها ايجاد شود زيرا فرزند اول به صورت مطلق خود را ديده و حالا مجبور است عشق والدين را با فرزند دوم تقسيم كند و اين موضوع سبب ايجاد حس حسادت در آنها ميشود.
فرزند اول بودن خوب است يا بد؟
از سويي فرزندان اول در شرايطي قرار ميگيرند كه مجبورند بعد از مدتي از ساير فرزندان خانواده مراقبت كنند، بنابراين مسووليتپذيرتر هستند. يكي از ويژگيهاي بارز فرزندان اول يك خانواده، مسووليتپذيرتر بودن آنهاست، البته از يك سو بار فشار كاري هم روي آنها بيشتر است. فراموش نكنيم مسووليتپذير بودن سبب توانمند شدن فرزند ميشود. مسووليتپذير بودن ويژگي مثبتي است كه والدين ميتوانند از آن استفاده كرده و مسووليتها را سريعتر واگذار كنند. حسادت ويژگي منفياي است كه والدين بايد با توجه به آن خواهان فرزند دوم در فاصله 3 تا 5 سال نباشند. اما اگر به دلايلي بايد در اين فاصله بچهدار شوند به مرور با احساس يگانگي كه با فرزند اول دارند كنار بيايند تا او احساس حسادت نكند. به عنوان مثال دادن مسووليت ساير فرزندان به آن، زمينه حسادت و حساسيت را كمتر ميكند. بچههاي وسط به ويژه در خانوادههاي شلوغ ناديده گرفته ميشوند و احساس ميكنند هميشه در مورد آنها كوتاهي شده و توجه كافي به آنها نشده است. از طرف ديگر روند رشد آنها كمخطرتر از سايرين است زيرا خانواده نه آن تاكيدي را كه روي بچه اول داشته، دارد و نه آن حمايتي را كه روي بچههاي آخر دارد. به نظر ميرسد بچه وسط بودن ميتواند جايگاه مناسبي باشد البته به شرطي كه توجه كافي به بچههاي وسط بشود. تهتغاريها به ويژه اگر فاصله سني آنها از ساير فرزندان بيشتر باشد، معمولا در خانوادههايي هستند كه سن والدين بالاتر ميرود و از تنشهاي اوليهاي كه براي فرزندان اول پيش ميآيد و خانواده هنوز در حال ساختن خود است فاصله گرفته و خانواده در فاز آرامتري است. حتي ممكن است يكي از والدين بازنشسته شده باشد و وقت بيشتري براي فرزند آخر صرف كند، البته متاسفانه اين فرصت و وقت بيشتر خود دردسر هم به دنبال دارد. يعني بچههاي آخر معمولا نياز به حمايت بيشتري دارند و به خاطر اين حمايت بيشتر از سوي والدين، از فرزندان ديگر لوستر هستند و امكان دارد به خاطر حمايتها، توانمندي آنها به ظهور نرسد زيرا تمام آنچه نياز دارند برايشان فراهم است. اينها ويژگيهاي غالب است اما ميتواند كاملا برعكس نيز باشد و اين مساله به نوع رفتار والدين بستگي دارد.
فرزند اول بودن خوب است يا بد؟
فاصله سني بين بچهها بايد چقدر باشد؟
واقعيت اين است كه نميتوان گفت بهترين فاصله سني بين فرزندان چقدر است. ما خود يك آيتم تعيينكننده هستيم. روانپزشكان به دليل حسادتهايي كه ايجاد ميشود 3 تا 5 سال را سن مناسبي براي تولد فرزند دوم نميدانند گرچه همكاران طب زنان و زايمان اين زمان را مناسب ميدانند. تاكيد ميكنم كه اين موضوع بسيار وابسته به والدين است. اگر مادري شاغل است و والدين نميتوانند وقت زيادي را با فرزندان بگذرانند حتي اگر يك فرزند داشته باشند اين فرزند دچار خودشيفتگي نميشود و فكر نميكند تمام توجه والدين مختص به اوست. اينكه فاصله سني فرزندان چقدر باشد بهتر است به فاكتورهايي مانند سن مادر و پدر، شغل آنها، وضعيت اقتصادي و اجتماعي آنها توجه شود. البته ديده شده فرزنداني كه فاصله سني آنها نسبت به هم خيلي كم است براي والدين استرسزا هستند و اينكه قديميها ميگفتند هر دو فرزند با هم بزرگ ميشوند، الان چندان صدق نميكند و هم فرزندان و هم مادر دچار مشكلات فراواني ميشوند.
فرزند اول بودن خوب است يا بد؟
فرزند اول دختر باشد يا پسر؟
اين موضوع بستگي به شرايط دارد. اگر مادري به عنوان نمونه شاغل است و ويژگيهاي كاري او به نحوي است كه شايد داشتن دختر بزرگ نقش حمايتگر بيشتري براي فرزند بعدي داشته باشد پس فرزند اول دختر باشد خوب است. البته به اين نكته توجه داشته باشيد كه در حال حاضر جنسيتها بسيار به هم نزديك شده و بسياري از كارهاي مردانه را نيز خانمها هم انجام ميدهند و برعكس طبيعتا باز هم اين مساله به خود خانواده و مسايل نژادي آنها بستگي دارد. در كشورهايي مانند چين كه تنها ميتوانند يك فرزند داشته باشند متاسفانه همچنان به دلايل عقايد قديمي، خانوادهها ترجيح ميدهند فرزند پسر داشته باشند.
همجنس يا غيرهمجنس
شايد يكي از بزرگترين سوالات خانوادههايي باشد كه فرزندان از يك جنس باشند بهتر است يا از دو جنس متضاد؟ باز هم تاكيد ميكنم كه همجنس بودن يا متضاد بودن خوب و بد ندارد. واقعيت اين است كه اين موضوع به خود والدين بستگي دارد. البته ديده شده فرزنداني كه جنسيت متضاد دارند ميتوانند در آينده با جنس مخالف خود راحتتر ارتباط برقرار كنند. اگر بچهها بتوانند تفاوتهاي جنسي را در خانه حس كنند شايد خوب باشد. در اين حالت فرزندانمان خلق و خوي جنس مخالف را تجربه ميكنند. يك خواهر و برادر ميفهمند كه پسرها فعاليت حركتي بيشتري دارند و دخترها بيشتر حرف ميزنند و در نشان دادن احساسات راحتتر هستند و حساساند كه به احساسات آنها توجه شود. البته در حال حاضر به دليل اينه اكثر بچهها به مهد ميروند آنقدرها هم داشتن فرزند همجنس يا غيرهمجنس مهم نيست.
دپارتمان کودک و مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره احیا