هنگامی که کودکان فرد مهمی را از دست میدهند بهترین کمک ما به آنها چیست؟
نبايد از صحبتهاى گريهآور جلوى كودكان خوددارى كنيم زيرا سوگ، ازدستدادن، پيرشدن، بيمارشدن، همه اينها جزيى از زندگى هستند، بهتر است اجازه دهيم بچهها با اين مقولهها نيز آشنا شوند، حرف بزنند، احساساتشان را بگويند و افكارشان را بيرون بريزند تا بتوانيم بهترين كمك را در تطابق و سازگارى آنها با فشارهاى روزمره زندگى ارائه دهيم. اين نگرش قديمي كه بچههاى خردسال آنقدر كوچك هستند كه سوگ را نمىفهمند، درست نیست و مبنای علمی ندارد. اگر بچهها آنقدر بزرگ هستند كه عشق و محبت را مىفهمند، پس آنقدر هم بزرگ هستند كه سوگ و ازدستدادن را بفهمند.
به علت توانايى محدود كودكان در كلامى كردن احساسات و افكارشان ممكن است اينگونه بينديشيم كه آنها دچار سوگ نمىشوند ولى كودكان علايم سوگ را در رفتارشان نشان مىدهند. مانند: گوشهگيرى، گريهكردن، نقزدن، عصبانيت و خشم، به آغوشكسىنرفتن، بهانهجويى، مشكل خواب، بدغذا شدن و كمشيرخوردن و… هر كودكى به طريقى خاص و واحد سوگوارى مىكند و ما نبايد انتظار داشته باشيم كه كودكان مانند ما سوگوارى كنند.
به بچهها گفته مىشود تو هنوز بچهاى، بزرگ كه بشوى همهچيز فراموشت مىشود. شايد فكر كنيم كه چنين توصيهها و پيشبينىهايى كودك را آرامتر مىكند ولى واقعيت اين است كه در آن لحظه براى كودك هيچچيز دردناكتر از آن نيست كه فكر كند يك روز تصوير عزيز ازدسترفته از خاطر او محو خواهد شد و همهچيز را فراموش خواهد كرد. فكر فراموشى در او احساس گناه و بىوفايى به وجود مىآورد. بايد تأكيد كنيم كه عزيز ازدسترفته هميشه در خاطر ما خواهد ماند و ما او را فراموش نخواهيم كرد.
بعضى مواقع به كودكان گفته مىشود او به يك مسافرت طولانى رفته است ولى وقتى در مقابل پرسش كودك چنين پاسخى را مىدهيم، ممكن است مسافرت رفتن هر كس ديگر در كودك ايجاد اضطراب كند و از طرفى ديگر بينديشد كه مرگ نيز مانند مسافرت قابل برگشت است
يا به كودك مىگوييم: خداوند او را از ما گرفت چون او خيلى خوب بود: و اين تفكر در ذهن كودك شكل مىگيرد. آيا ممكن است براى همه آدمهاى خوب چنين پيشامدى رخ دهد؟
در مواردى والدين به كودك مىگويند: او تو را از آسمانها نگاه مىكند، بنابراين بهتر است بچه خوبى باشى .در اين صورت گاهى كه تلاش كودك براى خوببودن با ناموفقيت روبرو مىشود، دچار اضطراب و آشفتگى مىشود كودك مىترسد از اينكه مبادا مرتكب اشتباهى شود و راجع به هر رفتار بدش احساس گناه دارد.
بسيارى از مادران يا پدران در اينگونه لحظات مىگويند او به خواب رفت و ديگر بيدار نمىشود، در حالىكه اين توضيح در مورد مرگ ممكن است دو حالت را در كودك ايجاد كند، يكى ترس از خواب و خوابيدن چه در مورد خودش و چه در مورد اطرافيان و ديگر اينكه فكر كند مرگ نيز مثل خواب يك پديده قابلبرگشت است.
گاه در مقابل كسانى كه در فرآيند سوگ گريه و زارى مىكنند، اين هشدار داده مىشود كه دچار مشكل خواهى شد، اگر با اين وضع پيش بروى ديوانه خواهى شد و … انتقال اين پيام علاوه بر آنكه به كودك اجازه بروز احساسات و هيجاناتش را نمىدهد اين اضطراب را نيز مىافزايد كه ممكن است در اثر گريه دچار عواقب وخيمى شود.
گرچه تشويق كودك براى حفظ رابطه اجتماعى و عملكرد تحصيلى خوب و مفيد است و كودك سوگوار نبايد كاملاً منزوى و گوشهگير شود ولى با وجود اين مناسب نيست كه كودك را براى فعاليت زياد و برگشت به حالت قبل از سوگوارى تحت فشار قرار دهيم و او را مجبور به فعاليت زياد، مسافرت وارتباطات گروهى كنيم. حالت فوق ممكن است اين تفكر را در كودك ايجاد كند كه تنهاست و هيچكس شرايط او را درك نمىكند.
گردآورنده : سارا گودرزی